آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

واكسن ١٨ ماهگي

دختركم ديروز رفتيم بهداشت براي زدن واكسنت. وزنت رو گفتن ١١/٨٠٠ كه البته من هيچوقت به وزنه شون اطمينان نميكنم! قدت هم ٨٣ سانتيمتر دور سر فكر كنم گفت ٤٦ تا نشستيم براي زدن واكسن گريه ت رو سر دادي!!! دو تا واكسن زدن به ٢ تا پات و شما هم كلي اشك ريختي تا ظهر خوب بودي اما از ظهر درد پات شروع شد و كلي گريه كردي،اصلا نميتونستي راه بري و تمام عصر رو نشستيم و عمو پورنگ نگاه كرديم!!! لازم نيست بگم كه ديگه تمام ديالوگ هاشون رو حفظم!!!! كلا بيحال بودي و خيلي اذيت نكردي فقط همش ميخواستي پيشت باشم و هي نازم ميكردي و بوسم ميكردي آخر سر ديگه از دست عمو پورنگ داشت حالم بد ميشد و واسه همين فيلم عروسيمون رو برات گذاشتم،شما هم روي پام نشسته بودي،تازه اولاي فيلم ...
22 خرداد 1392

عکس

آیلین بازم در حال شیطنت این تاب هم اسمش تاب جادوییه! توجه کنید!! اینم یه عکس خیلی جدید! ...
21 خرداد 1392

و بالاخره دندان هشتم...

آيلينم دختر گلم بالاخره به خونه برگشتيم و به سفر يك ماه و چند روزه مون پايان داديم. ديشب از خستگي خيلي زود تو بغل بابايي خوابت برد و تا ٨ صبح خوابيدي دوباره خوابوندمت تا ٩:٤٠ و در نهايت بيدار شدي. منم شروع كردم به انجام كارهام.داشتم كارهام رو ميكردم كه اومدي و خواستي بغلت كنم،تا بغلت كردم سرت رو روي شونه ام گذاشتي و خوابيدي و طي يك اقدام بي سابقه ٣:٣٠ دقيقه خوابيدي!! عصري داشتم بهت غذا ميدادم كه ديدم دندون آسياب سمت چپت در اومده و كلي ذوق كردم چون منتظر دندونهاي نيشت بودم نه آسياب! عصري حسابي بهونه گيري كردي و همش ميرفتي سمت در و گريه ميكردي خيلي ددري شدي تو اين چند وقته. خب گل من آخه تو اين گ...
21 خرداد 1392

دنياي اين روزاي من...

آيلينم اين روزها اصلا روزهاي خوبي برامون نيستن تو همش گريه ميكني و من هم بعضي وقتا انقدر بهم فشار مياد كه ميتركم از گريه نميدونم اين وضع تا كي ادامه پيدا ميكنه مثلا اومديم مسافرت و مثلا اومديم خوش بگذرونيم اما قشنگ ميتونم بگم كه از دماغم در اومد اين سفر شبها بعد از كلي گريه و كلنجار و راه بردن ميخوابي ١ تا ٢ بار تا صبح بيدار ميشي و بايد دوباره بچرخونمت تو خونه تا بخوابي و اگه شانس بيارم يك ربع طول ميكشه وگرنه كه حالا حالاها گيريم. صبح هم كله ي سحر بيدار ميشي و من با چشم هاي نيمه باز و موهاي آشفته و صورت نشسته بايد بهت صبحونه بدم . وضعيت اين روزهامون شبيه روزهاي اول تولدته كه هنوز با اخلاقياتت آشنايي نداشتم ...
17 خرداد 1392

آيلين،گريه گريه گريه...

دختركم امروز از بس نق زدي و گريه كردي دوست داشتم خودم رو از تراس پرت كنم پايين. نميدونم چه ت شده بود فقط گريه ميكردي و البته همچنان هم ادامه داره،الان نانا جون رو از سر جاش بلند كردي تا تلوزيون رو برات روشن كنه و ناناجون سعي در خوابوندنت داره اما هي داري غر ميزني و ميگي كه كانال رو عوض كنه. از گفتن جمله ي تكراريه فكر كنم از دندونته متنفرم... از ٤ ماهگيت سر دندونات اعصاب خوردي داشتيم تا الان. در هم نميان راحت بشيم بخدا نميدوني با بد اخلاقي هات و گريه هات چه استرسي به آدم وارد ميكني. خبر خوب اينكه همين الان خوابت برد و من ميتونم يه نفس راحت بكشم انگااااار. امروز كلا همش بهونه گرفتي و بعد از چند روز د...
14 خرداد 1392

آيلين؛يك دخترِ مستقل!

دخترم آيلينم ديگه بزرگ شدي و خداروشكر اولين گام رو به سمت استقلالت با موفقيت برداشتي. ديشب بسيار خوب خوابيدي و خيلي خوشحالم كردي اما تا دلت بخواد امروز شيطنت كردي يعني كاري نموند كه نكني از ديوار راست فقط بالا نرفتي كلي هم بهم خسارت زدي! اما در عوض الان خيلي خوب و راحت خوابيدي! خيلي خنده داره كه تو حتما بايد با موزيك اون هم با صداي بلند بخوابي!!! يه موقعي بايد تو سكوت مطلق ميخوابيدي اما الان...! راست ميگن كه عادت بچه ها روز به روز عوض ميشه! خوشحالم كه از شير گرفتمت خوشحالم كه اينكار رو توي اراك انجام دادم و خوشحالم كه سختيها رو با كمك ناناجونت پشت سر گذاشتيم خيلي خوشحالم. كار ب...
5 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب چهارم

دخترم آيلينكم ديشب تا ساعت ٢ نخوابيدي و كلي گريه كردي و آخر سر جلوي تلوزيون در حال تماشاي پي ام سي در حاليكه رو پام نشسته بودي و من تكونت ميدادم خوابت برد(اكثرا اينجوري ميخوابي) و تا ٧ صبح بيدار نشدي ٧ بلافاصله بعد از بيدار شدنت رفتي پيش نانا جون و بيدارش كردي نانا جون هم يه كم چرخوندت تو بغلش و خوابت برد و خوابيدي تا ٩. قضيه اينه كه تا وقتي خوابت نياز همه چيز خوبه... ظهر موقع خوابيدن كلي گريه كردي و من به روش دوران نوزاديت خوابوندمت. مثل اون موقع ها كه دل درد داشتي... اما الان كجا و نوزادي كجا!٨ كيلو سنگينتر شدي واقعا از كت و كول افتادم دخترم اما بالاخره خوابيدي و ٢ ساعت خواب بودي. عصري بردم...
5 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب سوم

آيلينم ديشب حسابي شرمنده ام كردي درسته كه خيلي بد خوابيدي و كلي گريه كردي اما شب خيلي خوب خوابيدي و تا صبح فقط يك بار بيدار شدي كه اون يك بار هم زودي خوابت برد. صبح هم بعد از بيدار شدنت يه صبحونه مفصل خوردي و كلي شيطوني كردي عصر برديمت پارك و اونجا كلي بازي كردي و حسابي خسته شدي توي راه برگشت بازم نق زدي و بهونه گرفتي و كلي اشك ريختي تا خوابت برد الانم داري شيطوني ميكني و از خواب خبري نيست! امروز بهتر از ديروز بودي خدا كنه امشب هم خوب بخوابي و فردا بهتر از امروز باشي. مامان خيلي دوستت داره عاشقتم خوب و زوووود بخوابي گل مامان! ...
3 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب دوم

آيلينم واقعا از شير گرفتن شما كار سختيه... امروز همش شير خواستي و با تلخي مواجه شدي و گريه كردي ديشب دو بار بيدار شدي كه بار اول به سختي خوابوندمت و بار دوم نتونستم بخوابونمت و ساعت ٦ صبح بيدار شديم همه و نشستيم و عمو پورنگ ديديم!!!! عصري با بدبختي و كلي گريه خوابيدي و الان هم ناناجون انقدر راه رفت تا تونست شما رو بخوابونه... واقعا سخته بازم خوبه من به كم خوابي عادت دارم وگرنه چي ميخواست بشه؟؟؟؟! امروز كه روز بسيار بدي بود واسه همه مون اميدوارم امشب خوب بخوابي و فردا روز خوبي باشه برامون... مامان خيلي دوستت داره باور كن كه خيلي سخته اشكهاي گوله گوله ي تو رو ديدن... خوب بخوابي دختر گلم...
2 خرداد 1392
1